loading...
خانه دوست سه
داود اصغرزاده بازدید : 41 یکشنبه 15 اسفند 1389 نظرات (0)

پلوراليسم ؛مسلخ حقيقت

سيدمحمدكميل حسيني رستمي

درابتداي بحث لازم است تعريفي از پلوراليسم يا تكثرگرايي ارائه دهيم. زيرا از اين موضوع تعاريف مختلفي مي شود و برخي از تعاريف مطرح شده آن ممكن است از ديدگاه ما نيز پذيرفتني باشد. اما ما تكثرگرايي را به عنوان يك طيف تعريف مي كنيم كه در يك سمت آن «همه حقيقتي» و درسمت ديگر آن «هيچ حقيقي» وجود دارد و دراين بين درجات مختلفي از تكثرگرايي را مي توان ديد و اگر تفكري قرار باشد تا حدي از تكثرگرايي بپذيرد و بيشتر و يا كمتر از آن را رد كند نياز به اقامه دليل براي آن دارد. بايد اضافه كرد كه تكثرگرايي تنها در مقام ذهن نيست بلكه در مقام عمل نيز مي باشد به اين معنا كه هم اختلاف در انديشه ها را مي پذيرد و هم اختلاف در فعل ها را. اين نكته را نيز اضافه مي كنم كه آنچه به عنوان جرم در برخي از كشورها تلقي مي شود ابراز يك فكر است كه خود عمل تعريف شود اما با فرض تفتيش عقايد و مسائلي شبيه به آن مي توان محدوديت در عقيده را نيز ممكن دانست.

به هرحال چه تكثرگرايي در دو شكل

همه حقيقتي و هيچ حقيقتي تعريف شود بي بند و باري فكري و عملي به بار مي آورد و انسان را از مسئوليت شناخت حقيقت ومعرفي حقيقت و تلاش براي اجراي حقيقت رها مي سازد، زيرا اگر همه بر حق هستند يا هيچكس بر حق نيست يا نمي توان به حقيقت رسيد و يا تعابير ديگري از اين دست، پس دليلي وجود ندارد كه انساني خود را بر حق بداند و درمسير آن تلاش كند و اين بي غيرتي بزرگ مدرن است كه بي تفاوتي نسبت به حقيقت را ايجاد مي كند. و يك انسان را كه ممكن بود تبديل به موجودي بشود كه براي احياي حقيقت و حاكميت آن در تمامي مصاديقش (مبارزه با شرك، جهل و ظلم) تمام زندگي خود، مال، جان، آبرو و حتي فرزندان و عزيزان خود را فدا كند تبديل به انساني مي كند كه وصول به حقيقت را غيرممكن مي داند و در نتيجه تلاشي نيز براي معرفي و برپايي آن انجام نمي دهد و همين جا مسلخ حقيقت است. براي نمونه اگر حضرت ابراهيم(ع) ميان بت پرستي و يكتاپرستي تفاوتي قائل نبود و هردو را به يك ميزان حق مي دانست و دليلي براي مبارزه با اين جهالت نمي ديد ديگر لزومي نداشت كه بتها را بشكند و به مبارزه با آن برخيزد و آتش را به جان بخرد و با زن و فرزند آواره كوه و بيابان شود.

شايد يكي از دلايلي كه تمدن غرب و امپرياليسم در بوق تكثرگرايي مي دمد همين باشد زيرا وجود روح مسئوليت درانسانها با اميال و اهداف تمدن غربي چندان سازگار نيست و او مصرف كنندگان و كارگران و مديران و سربازان و وكيلان و... بي مسئوليت و بي رگ را بر آنها كه در مبارزه با ظلم و جهل تعصب دارند ترجيح مي دهد. تمدن غرب ترجيح مي دهد كه كارگري كار كند بدون آنكه بپرسد چه را توليد مي كنند و براي كه و سربازي بجنگد بدون آنكه بپرسد كه را مي كشد و چرا و...

البته ممكن است اين ايراد مطرح شود كه اگر هركسي خود را بر حق بداند و درمسير آن تلاش كند جنگ و ناآرامي ايجاد مي شود اما بايد گفت كه مگر تنها مسير مبارزه براي حق جنگ است مگر شما با تمامي ناحقي ها به يك ميزان مبارزه مي كنيد گاهي يك ظلم درحد دزديدن يك تخم مرغ است گاهي كشتن يك انسان و نحوه مبارزه با هركدام نيز به يك شكل نيست. قرنها انسانهايي با وجود اختلاف در انديشه و عمل در كنار هم زندگي كرده اند و اختلافات خود را درمقام تفكر با هم مطرح كرده اند ولي به جنگ و خونريزي نينجاميده است و حتي در برابر دشمن بيروني با هم متحد و يك دل شده اند پس معناي حق خواهي و حق طلبي الزاما به معني جنگ و خون ريزي نيست و مي تواند در قالبهاي ديگري جلوه كند. و در همين مسير حق خواهي است كه محمد(ص)، علي(ع) معنا مي گيرند و قيام حسين(ع) شكل مي گيرد و عظمت و ولايي انديشه ها و افعالي چون امر به معروف و نهي از منكر در تفكر اسلامي خودنمايي مي كند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 57
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 3,069