loading...
خانه دوست سه
داود اصغرزاده بازدید : 89 جمعه 20 اسفند 1389 نظرات (0)

حکایت خوبان

راهكارهاي تسلط شيطان

روزي ابليس با حضرت موسي(ع) ملاقات كرد و گفت: «تو برگزيده و همسخن خدا هستي، و خدا تو را رسول خود قرار داده است، من گناه كرده ام مي خواهم توبه كنم، تو به درگاه خدا شفيع و واسطه من باش، و از خدا بخواه توبه ام را بپذيرد.»

موسي(ع) پيشنهاد او را پذيرفت و واسطه شد.

خداوند به حضرت موسي(ع) وحي كرد: «توبه ابليس را مي پذيرم، مشروط بر اينكه بر قبر آدم(ع) سجده كند.»

موسي(ع) فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد، ابليس تكبر نمود و خشمگين شد و گفت: «من آن هنگام كه آدم زنده بود او را سجده نكردم، اكنون كه مرده است او را سجده كنم؟»

سپس ابليس به موسي(ع) گفت: اكنون كه نزد خدا از من شفاعت كردي، بر گردن من حقي پيدا نمودي، براي اين كه حق تو را ادا كنم تو را سفارش و نصيحت مي كنم كه در سه مورد مرا ياد كن (يعني متوجه من باش كه بر تو مسلط نگردم) و در اين سه مورد تو را به هلاكت نيفكنم:

1-هنگامي كه خشمگين شدي، مرا ياد كن، كه در اين هنگام مانند جريان خون در رگهاي بدنت به تو نزديك شده ام.

2- هنگامي كه در جبهه جهاد؛ در برابر دشمن قرار گرفتي، مرا ياد كن، زيرا در اين هنگام من نزديك مي شوم و وسوسه مي كنم كه تو زن و بچه داري به فكر آنها باش، با همين وسوسه، سست مي گردي و پشت به جبهه مي كني.

3- بترس و دوري كن از خلوت كردن با زن نامحرم، زيرا در آن هنگام من بسيار نزديك هستم، و بين

تو و آن زن واسطه و دلال مي گردم، تا شما را به هم نزديك كنم و به گناه بي عفتي وادار نمايم.

اسلام آوردن يهودي

هنگام نماز نزديك شده بود. امام علي(ع) با اسبي به سوي مسجد كوفه روانه شد و هنگامي كه به كنار مسجد رسيد، اسب خود را به دست كسي سپرد تا در مسجد، نماز جماعت را اقامه نموده، برگردد؛ ولي چون از نماز فارغ شد و از مسجد بيرون آمد، اسب خويش را ديد كه بدون دهنه مي باشد. متوجه شد شخصي كه اسب را به او سپرده بود، دهنه را دزديده و اسب را رها نموده و رفته است.

حضرت فرمود: من قصد داشتم مبلغي پول در عوض نگهداري استر به او بدهم، اما او شتاب كرد و اين وجه را از راه حرام به دست آورد و خويش را از روزي حلال محروم ساخت. در قيامت، هم مسئول وجه حرامي است كه به دست آورده و هم بايد حساب روزي حلالي كه خداوند مقرر نموده بود امروز به دستش برسد، پس دهد. بعد حضرت وجهي را دادند تا از بازار دهنه اي خريداري كنند اتفاقاً چون دهنه را آوردند، ديد همان دهنه دزديده شده است.

حضرت فروشنده را احضار كرد و معلوم شد كه شخصي يهودي است. وي عرض كرد: من امروز آن را از دست شخص ناشناسي خريده ام.

حضرت فرمود: بايد نزد قاضي براي فصل اختلاف برويم. چون نزد قاضي حاضر شدند و دعواي خود را طرح نمودند، قاضي عرض كرد: يد (در دست داشتن) دليل بر ملكيت است. بنابراين، دهنه مال يهودي است و شما بايد شاهد اقامه كنيد.

حضرت فرمود: من شاهدي ندارم.

قاضي عرض كرد: پس حق گرفتن وجه دهنه را از يهودي نداريد. حضرت صرف نظر كرد و برگشت؛ ولي يهودي به دنبال ايشان آمد و اظهار اسلام كرد و عرضه داشت: ديني كه در مرافعه، رئيس مذهب را با يك بيگانه از دين، به يك چشم نگاه مي كند و حكم مي نمايد، اين دين به حق است، و بايد آن را با آغوش باز پذيرفت.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 57
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 48
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 43
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 51
  • بازدید کلی : 3,097