فصل باران
رحمت فرود آمد
از نردبان باران
لبخند مي كند گل
بر چهره بيابان
***
صحراي گرم و سوزان
تر مي كند لبش را
گويا فرونشانده
باران كمي تبش را
***
هر بذر خفته در خاك
بيدار گشت حالا
از شانه مي تكاند
گرد و غبارها را
***
تعبير گشت گويا
آن خواب هاي صحرا
خواب بنفشه و گل
خواب درخت زيبا
قنبر يوسفي- آمل