loading...
خانه دوست سه
داود اصغرزاده بازدید : 56 یکشنبه 08 اسفند 1389 نظرات (0)

موضوع انشا

در زنگ انشا روز شنبه گفت استاد

موضوع انشاي شما امروز آزاد

گفتم به خود از چه نويسم پول يا علم

ازخود پرستي يا شكيب و صبر يا حلم

از عشق گويم بحث تكرار است و غمها

از زندگي گويم و يا از بيش و كمها

اما خيالم جمله ها را دسته مي كرد

حرف الفبا ذهن من را خسته مي كرد

چشمان خود بستم قلم پرواز مي كرد

او غنچه هاي حرف ها را باز مي كرد

او با محبت جمله ها را نقش مي كرد

دستم نبود آري قلم اين مشق مي كرد

از روز عاشورا نوشت و روز محشر

غوغاي حق بر باطل و از نيزه و سر

او از خدا گفت و نواي عشق بازان

از حلق يك كودك بريده توي ميدان

آري ديد چشم رقيه خون چكيده

او دربغل دارد سر بابا بريده

او گفت از آن خواهري كه داغ ديده

قلبش شكسته پشت او گشته خميده

او مي نوشت از تشنگي از خستگي، درد

از دست ها و مشك آب وخيمه و مرد

هفتادو دوسر روي نيزه روسفيدند

سربازارباب حسينند عشق چيدند

وقتي كه خواندم مطلبم اشك همه ريخت

تقديم كردم بر قلم اين نمره ي بيست

فاطمه كشراني – تهران

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 57
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 67
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 66
  • بازدید سال : 74
  • بازدید کلی : 3,120